تهذیب نفس، شرط درک خدمت امام زمان (عج)

 

حکایت شنیدنی به نقل از آیت الله العظمی بهجت(ره)

 

تهذیب نفس، شرط درک خدمت امام زمان (عج)

 

حجة السلام قدس می گوید:

« روزی آقا فرمودند: در تهران استاد روحانیی بود که لُمعَتین را تدریس می کرد، مطلع شد که گاهی از یکی از طلاب و شاگردانش که از لحاظ درس خیلی عالی نبود، کارهایی نسبتاً خارق العاده دیده و شنیده می شود.

روزی چاقوی استاد ( در زمان گذشته وسیله نوشتن قلم نی بود، و نویسندگان چاقوی کوچک ظریفی برای درست کردن قلم به همراه داشتند ) که خیلی به آن علاقه داشت، گم می شود و وی هر چه می گردد آن را پیدا نمی کند و به تصور آنکه بچه هایش برداشته و از بین برده اند نسبت به بچه ها و خانواده عصبانی می شود، مدتی بدین منوال می گذرد و چاقو پیدا نمی شود. و عصبانیت آقا نیز تمام نمی شود.

بقیه در ادامه مطلب

ادامه مطلب

[ 17 / 2 / 1394 ] [ 16 ] [ MOTAHAREE ] [ بازدید : 730 ] [ نظرات () ]
توجه امام زمان (عج) به شیعیان واقعی

 

حکایت شنیدنی به نقل از آیت الله العظمی بهجت(ره)

 

توجه امام زمان (عج) به شیعیان واقعی

 

آقای قدس(از شاگردان ایشان) می گوید:

« روزی آقا فرمودند: دکتری متدین اهل ولایت و شیعه مدتی در صدد پیدا کردن یاران حضرت حجت علیه السلام می گشت حتی می خواست اسامی آنها را بداند. روزی در مطب خود که در خانه اش قرار داشت تنها نشسته بود، شخصی وارد شد و سلام کرد و نشست و فرمود: حضرت آقا، یاران حضرت حجت علیه السلام عبارتند از... و شروع کرد به شمردن نامهای آنان و تند تند همه را نام برد و نام یکی نیز « بهرام » بود. به هر حال در طول چند دقیقه همه سیصد و سیزده نفر را شمرد و گفت: اینها یاران مهدی (عج) می باشند و بلند شد و خداحافظی کرد و رفت.

دکتر می گوید: او که رفت من تازه به خودم آمدم که این چه کسی بود؟ و آیا من خواب بودم یا بیدار؟ از همسرم که در اتاق مجاور بود پرسیدم: آیا کسی با من کاری داشت و پیش من کسی آمد؟ گفت: آقایی آمد و تند تند حرف می زد. دکتر می گوید: تازه فهمیدم که من خواب نبودم و او از افراد معمولی نبود. »

[ 17 / 2 / 1394 ] [ 15 ] [ MOTAHAREE ] [ بازدید : 665 ] [ نظرات () ]
حکایت...ولی به حق

 

ولیِّ به حق

 

ظهر بود و خورشید رسیده بود به وسط آسمان. مامون مهمانی عزیز داشت. خدمتکاران بساط عیش و نوش و غذا های لذیذ را پهن کردند و همگی از سرا بیرون رفتند.
مامون در حالی که دستش را روی شکمش تکیه داده بود و داشت تکه گوشتی را به دندان می کشید، خطاب به  یکی از زیردستانش گفت: چند بیتی در مدح و منقبت علی بن موسی الرضا (ع) بخوان!

مرد آرام جلو آمد و بعد از اینکه صدایش را صاف کرد، این دو بیت را خواند:

سقيا به توس من اضحى بها قطغا
من عترة المصطفى القى لنا حزنا
اعنى اباالحسن الماءمون ان له حقا
على كل من اضحى بها شحنا

 

بقیه در ادامه مطالب

ادامه مطلب

موضوعات: متفرقه , ,
[ 16 / 2 / 1394 ] [ 18 ] [ MOTAHAREE ] [ بازدید : 621 ] [ نظرات () ]
آخرین مطالب
فطرس (1395/02/22 )
مولا (1394/11/20 )
یا... (1394/11/05 )
ای مسیح من... (1394/10/21 )
کبوترانه (1394/10/13 )
صفحات وب