از شخصی پرسیدند ؛ روزگارت چگونه است؟
اندوهگين گفت:
چه بگویم ،
امروز از زور گرسنگی مجبور شدم کوزه سفالی که یادگار
سیصد ساله ی اجدادم بود بفروشم و نانی تهیه کنم...
حکیمی زمزمه کرد :
خداوند روزی ات را سیصد سال پیش کنار گذاشته و اینگونه
ناسپاسي ميكني
برچسب ها: امام زمان , مهدی ع , صاحب الزمان , emam zaman , mahdi , ظهور نزدیک است , روزی , ناسپاسی , داستان کوتاه , دلنوشته , منتظران ظهور ,
نظرات این مطلب
آخرین مطالب
شروعی دوباره (1399/08/20 )
میلاد حضرت ابوالفضل مبارک (1395/02/22 )
فطرس (1395/02/22 )
مولا (1394/11/20 )
یا فارس الحجاز... (1394/11/20 )
یا... (1394/11/05 )
یارِ مستضعفان (1394/11/05 )
خورشید پشت ابر (1394/10/23 )
ای مسیح من... (1394/10/21 )
یاصاحب الزمان... (1394/10/21 )
کبوترانه (1394/10/13 )