تنهاترین امام زمین، مقتدای شهر،
تنها، چه می كنى؟ تو کجایی؟ کجای شهر؟!
.
وقتی کسی برای تو تب هم نمی کند،
دیگر نسوز این همه آقا به پای شهر،
.
تو گریه میکنی و صدایت نمی رسد،
گم می شود صدای تو در خنده های شهر ،
تهمت،ریا و غیبت و رزق حرام و قتل!
ای وای من چه می کشی از ماجرای شهر!
دلخوش نکن به "ندبه"ی جمعه، خودت بیا،
با این همه گناه نگیرد دعای شهر!
.
اینجا کسی برای تو کاری نمی کند،
فهمیده ام که خسته ای از ادعای شهر،
گاه از نبودنت مثلا گریه می کنند،
شرمنده ام! از این همه کذب و ادای شهر،
.
هر روز دیده می شوی،اما کسی تو را،
نشناخت ای غریبه ترین آشِنای شهر،
.
جمعه...غروب...گریه ی بی اختیار من
آقا دلم گرفته شبیه هوای شهر......
اللهم عجل لوليك الفرج
ای کاشک همه منتظر واقعی بودند تا تنها ترین اماممون بیاد.