انّی اُحِبُّ هرچه که دارد هوای تو
شرمنده ام قدم نزدم جای پای تو
اِنّی بَرِئْتُ هرکه بخواندبه جزتورا
اِنّی عَجِبْتُ هرکه ندیده عطای تو
وَیْلٌ لِمَنْ یُریدُ اطاعت ز غیر تو
تَبَّتْ یَداهُ هرکه نِشیند به جای تو
اِنّی عَصَیْتُ خواسته ات را مکرراً
اما بگو کجا بروم جز سرای تو
گفتی که شرط دلشدگی سَر نهادن است
این سَر چه قابل است وجودم فدای تو
بازار مصر جمع شود چون تو پا نهی
صد یوسف و هزار زلیخا بهای تو
گویند دل،اسیر همان شد که دیده دید
این دل شنید وصف تو،شد مبتلای تو
هر صبح منتظرت ندبه می کند
یابن الحسن کجاست محلِ لقای تو...