مولاي گندمگون
مولاي گندمگون

 

رو به گندم‌زارها مي‌آيي اي مولاي گندمگون
آيه‌ي صلحند چشمان شما ـ «والتين والزيتون»


ابروانت خط نستعليق خطاطي زبردستند
آخرين بيت از غزل‌هايي خيال انگيز و يکدستند


بيتِ آخر حالتش اين است، غافلگير خواهد کرد
ـ ناز دارد ـ مي‌رسد هرچند گاهي دير خواهد کرد

دارد از بالا محمد (ص) هم خودش را در تو مي‌جويد
مي‌زند بر شانه‌هاي حيدر و با شوق مي‌گويد:


ـ مثل زهرا(س) مي‌شود از دور چشمش را که مي‌بندد
خوب با دقت نگاهش کن علي(ع) ! مثل تو مي‌خندد


بي محمد(ص) مانده يثرب تا تو شب با ماه تنهايي
بي علي(ع) مانديم تا تو بازهم با چاه تنهايي


لحظه‌ها را بي تماشايت نگو باور کنم مولا!
«من نه آن رندم که ترک ساقي و ساغر کنم» مولا!


تا کي اينجا قصه‌ي خورشيد پنهان را بخوانم من
«يوسف گمگشته باز آيد به کنعان» را بخوانم من


با ستاره منتظر مي‌مانم آري صبح نزديک است
آه بيدارانِ اين شب زنده داري! صبح نزديک است

 



[ 13 / 3 / 1394 ] [ 15 ] [ MOTAHAREE ] [ بازدید : 525 ] [ نظرات () ]
مطالب مرتبط
نظرات این مطلب

نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه:







آخرین مطالب
فطرس (1395/02/22 )
مولا (1394/11/20 )
یا... (1394/11/05 )
ای مسیح من... (1394/10/21 )
کبوترانه (1394/10/13 )