جــﺎﻣــﺎﻧــﺪﻩ ﻫــﺎﯼ ﻗــﺎﻓﻠــﻪ ﻯ ﺍﺭﺑﻌــﯿﻦ ﺗـــﻮ
"ﺁﻗـــﺎ" ﺩﻭﺍﯼ ﺩﺭﺩ ﺩﻝ ﺧــــﻮﺩ ﮐــﺠﺎ ﮐﻨـــﻨﺪ
ﺟــﺎ ﺗــــﻨﮓ ﺑـــﻮﺩﻩ ﺍﺳـــﺖ ﻭ ﯾــﺎ ﻣــﺎ ﺍﺿــﺎﻓــﻪ ﺍﯾـــﻢ
ﻣــــﺮﺩﻡ ﺑــﻪ ﭼﺸـــﻢ "ﻃﻌـــﻨﻪ" ﻧـــﮕﺎﻫـــﯽ ﺑــﻪ ﻣــﺎ ﮐﻨــﻨﺪ
ﺑـﺎﺷــﺪ "ﺣﺴـــﯿﻦ" ﮐـــﺮﺏ ﻭ ﺑــﻼ ﻣـــﺎﻝ "ﺧـــﻮﺑـــﻬﺎ"
"ﺑـــﺪﻫــﺎ" ﺑﮕـــﻮ ﮐــﻪ "ﻋــــﻘﺪۀ" ﺩﻝ ﺑــﺎ ﭼـــﻪ "ﻭﺍ" ﮐﻨــــﻨﺪ
"اَلسَّــــلامُ عَـلَـــیک یــا اَبــاعَــــبدِ الله"
از عزیزانی که قسمتشون نشد برن کربلا دعوت می کنیم
که یک دل سیر گریه کنند برای رقیه (س)
که ایشونم اربعین کربلا نرفتن...
السلام علیک یا رقیه بنت الحسین(ع)
طرف اومد جلو بهم گفت:
مگه شما نمی گین سلم لمن سالمکم و حرب لمن حاربکم؟
گفتم:
بله می گیم. حالا منظورت چی هست از این سوال؟
گفت:
پس چرا این همه محکم به سینه خودتون می کوبید؟ باید دشمنای امام حسین رو محکم بزنین
بغض گلوم رو گرفت، گفتم:
آخه دم دست ترین دشمن امام حسین هوای نفس خودمونه
ما به سینه مون می کوبیم تا اول از همه خودمون رو سرزنش کنیم که چرا نتونستیم سربازی باشیم برا پسرش صاحب الزمان
ما قبل از هر دشمنی می خوایم با هوای نفسمون بجنگیم...
الّلهُـــمَّ عَجِّــــــلْ لِوَلِیِّکَــــــ الْفَــــــــرَج الساعه
ظلمت ، تمام می شود این خط و این نشان !
صبحی مدام می شود این خط و این نشان !
دنیا برون ز نفرت و از ظلم و جهل و کین
خوبی ، امام می شود این خط و این نشان !
زیباییِ حقیقت پنهان ز چشم خلق
محبوبِ عام می شود این خط و این نشان !
شیطانِ جهل و کینه که عمری به جلوه بود
آخر به دام می شود این خط و این نشان !
عالم ، تمام نورِ حق و مهر و علم و عدل
دنیا به کام می شود این خط و این نشان !
خوبی چنان به جلوه درآید که گویی اشک
بر ما حرام می شود این خط و این نشان !
آن رازِ اندرون چَهِ کوفه عرضه بر
هر خاص و عام می شود این خط و این نشان !
آن شهسوار می رسد و حرفِ حق او
ختم کلام می شود این خط و این نشان !
سلام آقای غریبم....چرا خواندمتان غریب؟
مگر تمام شهر جشن برایتان نمیگیرند؟
مگر دعا برای ظهورتان نمیکنند؟
پس چرا غریبی مولا جان؟
غریبی چون ما نامتان را دوست داریم ولی حضورتان را...!
دعا برای ظهورتان میکنیم
اما
مجالسمان درخور و شایسته ی حضورتان نیست
عروسی هایمان جایتان خالی نیست
نامتان را بیشتر از راهتان دوست داریم
از غیرتمان مپرس.....از حیایمان مپرس
از خالی بودن و نبودن جایتان در قلبمان مپرس
بمیرم برای غربتت مولای من
مینویسم مهدی میخوانم غریب.
هشتم صفر مصادف است با سالروز درگذشت صحابی پیامبر(ص) و امیرمومنان علی(ع) جناب سلمان فارسی، که در ذیل زندگی نامه مختصری از ایشان می آید:
سلمان فارسی، از یاران نزدیک پیامبر (ص) و علی (ع) بود. او دهقانزادهای ایرانی بود و روزبه نام داشت و در کودکی بر آیین زردشت بود. در دوران نوجوانی به دین مسیحیت درآمد و به شام سفر کرد و به شاگردی روحانیون مسیحی درآمد. در شام و موصل و نصیبین اقامت کرد و چون پیشگویی مسیحیان را درباره ظهور پیامبری در سرزمین اعراب شنید به این دیار راهی شد؛ اما به دست قبیله بنی کلب اسیر و به بردگی گرفته و به مردی از بنی قریظه فروخته شد و همراه او به مدینه آمد.
در مدینه محمد بن عبدالله (ص) را دید و به او ایمان آورد. محمد (ص) او را از خواجهاش خرید، آزاد کرد و سلمان نام داد. سلمان در دوران حیات پیامبر(ص) از یاران بزرگ و مورد علاقه ایشان بود تا جایی که پیامبر (ص) دربارهاش فرمود: سلمان از ما اهلبیت است.
و بگویم
می آید
نمی آید
می آید
نمی آید
و چه خوب است روی می آید بماند دانه تسبیحم...
مولای من!
امشب می خواهم سالهای نبودنت را با تسبیح دوره کنم
و
استخاره ای بگیرم با دلم و تسبیحی که دانه دانه اش نبودنت را به رخم می کشد.
آقای من !
کاش این شبها که من می خواهم آدم شوم تو بیایی...
زیبا می شود وقتی زمان امدنت با زمان آدم شدنم یکی شود!...
حسادت، پَر...!
کینه، پَر...!
دشمنی، پَر...!
نامهربانی، پَر...!
... و این، ترانه بازی های بچه های شهر می شود، وقتی تو بیائی...؟!
آن زمان که دیگر حنای خصلَت های بد، رنگی ندارد
و همه چیز می شود آن طور که تو بخواهی..!
برای آن روز، چند صفحه از تقویم را باید ورق بزنیم و مِنّت آن ها را بکشیم.!؟
"نگاه دار دلی را که بُرده ای به نگاهی"
گل ستاره وجود حضرت باقر در آسمان شیعه تابیدن گرفت؛ اما آسمانی که رخت ماتم بر تن نموده، عزادار دیگر ستارگانی است که ابرهای کینه و سنگ دلی در کربلا، جلوی درخشش آنها را گرفته اند. امام شکافنده دانش ها که جامع علم و منبع دانش و مشهور به فضیلت و بینش است و درجه علم و دانشش بالاتر از فهم بشری، امام پایداری و تلخی چشیده ای از حماسه عاشورا که پیمانش با خدا غیر قابل تردید و فضیلت و کمالش غیر قابل انکار است امام علم که چشمههای جوشان دانش و فنون و حکمت از اندیشه های این نابغه دین میجوشید و میتراوید و اوراق زندگی اش سراسر سرشار از احادیث روایتها و کلمات قصار و نصیحت هاست. شب میلادش، فضای ساکت و آرام مدینه، مبهوت نور افشانی خانه گلین امام سجاد (ع) است و فروغی نورانی، آسمان مدینه را روشن کرده است؛ نوری که از چهره معصوم و منور نوزادی مبارک به آسمان ساطع است.
هوالمهر...
هوالاول و آخر...
هوالظاهر و باطن...
هوالشور و هوالنور...
سلامم به تو ای سرور ماهور...
الا منتظران!صاحب ما گشته ز ما دور...
بدانید که آن یوسف موعود به کنعان نرسیده ست ...
بسی اشک بلغزید چو الماس... الاای پسر یاس ... هنوزم که هنوز است، دل منتظرانت ز غم قلب کبودت شده پر غم ...
ولی
ذکر ظهورت شده ورد لبم این ماه محرم...
و دو چشمم پی آن یار... پر از حسرت دیدار کسی هست که یکبار شود دیدن او قسمت عشاق؟!
و بدان بیشتر از قبل همه محو تماشای همان جاده ای هستند که عمری ست قرار است از آن راه تو آیی؛
به سلامی...
به نگاهی...
به علیکی...
به تبسم بکنی عاشق خود هستی ما را...
و همان دم بکنی زندگی اهل دلی را به همان سوره ی کوثر پر امید و شعف لحظه ی دیدار...
که دهد آب دو دستان علی بن ابی طالب کرار(ع)
به نام دو لب تشنه ی عشاق که گفته ست :
الا یار نیامد...
و سردار نیامد...
کمرم خم شده یعنی که علمدار نیامد...
و بشد آب خجالت زده ی شال عزایت...
و بدان منتظرانت نشستند به راهی که بیایی بکنی شاد دل اهل ولا را...
و بگویی به ندایی : منم ابن پیمبر...
به همان حضرت داور،منم سوره ی یس که جدا گشت از او سر...
به همان دم که شده بی سر و پیکر خود قرآن...
بدانید! حسین بن علی(ع) یار و مددکار ندارد، دگر به اندازه ی هفتاد و دو تن یار ندارد...و به اندازه ی معهود سپهدار ندارد...
منم یوسف زهرا که میان در و دیوار پرش سوخت...
پر چارقدش سوخت...
و سوزاند دلش را همان غربت چندساله ی حیدر که چرا یار ندارد؟
و سوزاند غمش قلب علی را...
در علم نبوی را...
همان نور جلی را...
منم یوسف زهرا که همه منتظرانم به کمر بسته کفن ها،نیزه برافراشته ، شمشیر کشده...
و حلّل دل خود را به همه میل و تمنای نفس های زمینی...
امضاء :
منم منتظر گوشه نگاهی به اشاره...
تو کجایی گل نرگس
دیدار با امام زمان عج
شیخ عباس قمی به نقل از استادش حکایت زیر را نقل کرده و از قول استاد خود بر صحت آن تأکید فراوان می کند و اهمیت زیادی برای آن قائل شده است. البته استاد شیخ عباس قمی نیز آن را از زبان شخصی به نام حاج علی بغدادی که این حکایت برایش واقع شده است، تعریف می کند.
به هر حال، قصه از زبان حاج علی بغدادی چنین تعریف می شود:
ـ هشتاد تومان سهم امام بدهکار بودم. برای پرداختن بدهی خود از بغداد به نجف اشرف عزیمت کردم. ابتدا به خدمت شیخ مرتضی رسیدم و بیست تومان به ایشان دادم. بعد از دیدار شیخ مرتضی به منزل شیخ محمد حسین کاظمینی رفتم و بیست تومان هم به ایشان دادم. سپس به دیدار شیخ محمد حسن شروقی شتافتم و به ایشان هم بیست تومان دادم و بازگشتم. در این فکر بودم که بقیه ی بدهکاری ام را که بیست تومان بود به هنگام بازگشت به بغداد به شیخ محمد حسن کاظمینی آل یاسین بدهم.
وقتی به بغداد بازگشتم، فوراً به زیارت کاظمین شتافتم تا ضمن زیارت، بدهی خود را هم به جناب آل یاسین بدهم. بعد از آن که خدمت آل یاسین رسیدم ، اندکی از بیست تومان بدهکاری ام را خدمت ایشان سپردم و قول دادم بقیه ی آن را بعد از فروش بعضی کالایی که داشتم، خدمتشان بفرستم. پس از این قول و قرار، برخاستم تا زودتر به بغداد بازگردم؛ زیرا پنج شنبه بود و عصر آن روز می باید مزد کارگرانی را که برایم کار می کردند، بپردازم.
اشراط الساعه
«اشراط» (جمع «شَرَط») به معناي علامت است. بنابراين «اشراط الساعة» به معناي نشانههاي نزديک شدن قيامت است. [1] اين اصطلاح بر مجموع حوادثي اطلاق ميشود که پيش از واقعه عظيم قيامت، اتفاق خواهد افتاد.
تعبير «اَشْراطُ السَّاعَة» تنها يک بار در قرآن کريم به کار رفته است:
«فَهَلْ يَنْظُرُونَ إِلاَّ السَّاعَةَ أَنْ تَأْتِيَهُمْ بَغْتَةً فَقَدْ جاءَ أَشْراطُها فَأَنَّي لَهُمْ إِذا جاءَتْهُمْ ذِکْراهُمْ»؛ [2] «آيا آنها جز اين انتظاري دارند که قيامت ناگهان بر پا شود؛ [آن گاه ايمان آورند] در حالي که هم اکنون نشانههاي آن آمده است، اما هنگامي که بيايد تذکر و ايمان آنها سودي نخواهد داشت».
يکي از حوادث مهمي که در آستانه قيامت رخ خواهد داد و مورد اتفاق شيعه و اهل سنّت است، ظهور مردي از خاندان پيامبر اکرم صلي الله عليه وآله ميباشد.
شيعه معتقد است:
او فرزند امام حسن عسکري عليه السلام است که در سال 255 ق. متولد شده و هماکنون به قدرت الهي زنده است. هر گاه خداوند اراده کند، او پرچم قيام را بر دوش خواهد گرفت و تا او نيايد و حکومت عدل را در گيتي برپاي ندارد، عمر جهان به سر نميرسد و قيامت بر پا نميگردد.
به نظر ميرسد روايات بيانگر نشانه هاي ظهور و روايات حکايتگر نشانه هاي برپايي قيامت، در هم آميخته شده باشند.
نشانه های ظهور
پيامبر گرامي اسلام ميفرمايد:
«عَشرٌ قَبْلَ السَّاعَةِ لابُدَّ مِنْها السُّفيَانِيُّ وَالدَّجّالُ وَالدُّخانُ وَالدّابَّةُ وَخُروُجُ القائِمِ وَطُلُوعُ الشَّمْسِ مِنْ مَغْرِبِهَا وَنُزُولُ عِيسي عليه السلام وَخَسْفٌ بِالْمَشرِقِ وَخَسْفٌ بِجَزيرَةِ العَرَبِ وَنَارٌ تَخْرُجُ مِنْ عَدَن تَسُوقُ النّاسَ اِلَي المَحْشَرِ»؛ [4] «ده چيز، پيش از برپايي قيامت، به ناگزير رخ خواهد داد: خروج سفياني و دجّال، پيدا شدن دود و جنبنده، خروج قائم، طلوع خورشيد از مغرب آن، فرود آمدن حضرت عيسي عليه السلام از آسمان، فرو رفتن [در زمين] در ناحيه مشرق و فرو رفتن در منطقه جزيرةالعرب و آتشي که از انتهاي عدن بر ميخيزد و مردمان را به سوي صحراي محشر ميکشاند».
بر اين اساس، همه نشانه هاي ظهور، به گونه اي نشانه هاي قيامت هم هستند؛ ولي همه نشانه هاي قيامت، نميتوانند نشانه هاي ظهور باشند؛ زيرا ممکن است، برخي از آنها پس از ظهور حضرت مهدي عليه السلام واقع شوند.
يکي از مشورترين و جامعترين احاديث در اين زمينه، حديثي است که ابن عباس از پيغمبر گرامي اسلامصلي الله عليه وآله در داستان حجةالوداع نقل کرده و حاوي نکات ارزشمند فراواني است. او ميگويد:
«ما با پيامبر اسلامصلي الله عليه وآله در «حجةالوداع» بوديم، حضرت حلقه در خانه کعبه را گرفت و رو به ما کرد و فرمود: آيا شما را از «اَشْراطُ السَّاعة» آگاه کنم و سلمان - که در آن روز از همه به پيامبرصلي الله عليه وآله نزديکتر بود - عرض کرد: آري اي رسول خدا!
فرمود: از نشانه هاي قيامت تضييع نماز، پيروي از شهوات، تمايل به هواپرستي، گرامي داشتن ثروتمندان و فروختن دين به دنيا است. در اين هنگام است که قلب مؤمن در درونش آب ميشود - آن چنان که نمک در آب [ذوب ميشود] - از اين همه زشتيها که ميبيند و توانايي بر تغيير آن ندارد.
سلمان گفت: اي رسول خدا! آيا چنين امري واقع ميشود؟
فرمود: آري، سوگند به آن کس که جانم به دست اوست! در آن زمان، زمامداراني ظالم، وزرايي فاسق، کارشناساني ستمگر، و امنايي خائن بر مردم حکومت ميکنند.
سلمان پرسيد: اي رسول خدا! آيا اين امر واقع ميشود؟
فرمود: آري سوگند به آن کس که جانم در دست اوست! در آن هنگام زشتيها، زيبا و زيباييها، زشت ميشود. امانت به خيانتکار سپرده ميشود و امانتدار خيانت ميکند. دروغگو را تصديق و راستگو را تکذيب ميکنند.
سلمان پرسيد: اي رسول خدا! آيا چنين چيزي واقع ميشود؟!
فرمود: آري، سوگند به کسي که جانم در دست اوست! در آن روز حکومت به دست زنان، و مشورت با بردگان خواهد بود، کودکان بر منبرها مينشينند و دروغ، «ظرافت» و زکات «غرامت» و بيتالمال «غنيمت» محسوب ميشود.
مردم به پدر و مادر [خود] بدي ميکنند و به دوستانشان نيکي و ستاره دنباله دار در آسمان ظاهر ميشود.